خلاصه داستان: تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی شامل بازیگران، خوانندگان، کمدینها، … در یک استودیو دربسته برای خنداندن یکدیگر رقابت میکنند در شرایطی که خودشان نباید بخندند.
خلاصه داستان: تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی شامل بازیگران، خوانندگان، کمدینها، … در یک استودیو دربسته برای خنداندن یکدیگر رقابت میکنند در شرایطی که خودشان نباید بخندند.
خلاصه داستان: تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی شامل بازیگران، خوانندگان، کمدینها، … در یک استودیو دربسته برای خنداندن یکدیگر رقابت میکنند در شرایطی که خودشان نباید بخندند.
خلاصه داستان: تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی شامل بازیگران، خوانندگان، کمدینها، … در یک استودیو دربسته برای خنداندن یکدیگر رقابت میکنند در شرایطی که خودشان نباید بخندند.
خلاصه داستان: تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی شامل بازیگران، خوانندگان، کمدینها، … در یک استودیو دربسته برای خنداندن یکدیگر رقابت میکنند در شرایطی که خودشان نباید بخندند.
خلاصه داستان: تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی شامل بازیگران، خوانندگان، کمدینها، … در یک استودیو دربسته برای خنداندن یکدیگر رقابت میکنند در شرایطی که خودشان نباید بخندند.
خلاصه داستان: تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی شامل بازیگران، خوانندگان، کمدینها، … در یک استودیو دربسته برای خنداندن یکدیگر رقابت میکنند در شرایطی که خودشان نباید بخندند.
خلاصه داستان: تعدادی از چهرههای مشهور ایرانی شامل بازیگران، خوانندگان، کمدینها، … در یک استودیو دربسته برای خنداندن یکدیگر رقابت میکنند در شرایطی که خودشان نباید بخندند.
خلاصه داستان: ایران و اسپانیا برای راهاندازی یک پروژه بزرگ در جزیره هندورابی در جنوب ایران به توافق رسیدهاند، شرکتها و افراد بسیاری به طمع برنده شدن در این مناقصه شرکت کردهاند. مهندس سعید پارسا که چند سالی است از همسرش رؤیا عضدی جدا شده و رئیس یکی از شرکتهای حاضر در مناقصه است. دیگران نیز با اهداف متفاوت سعی در برنده شدن در این مناقصه سرنوشت ساز را دارند. رسیدن به موفقیت برای آدمهای این داستان به پیچیدگیهایی در روایت آن میشود.
خلاصه داستان: رضا نیازی (رضا عطاران) و دوستش منصور (جواد عزتی) کیفقاپ هستند. رضا نیازی از طریق مادر منصور متوجه میشود که الهام (سارا بهرامی) دختر صاحب کارش که فردی پولدار است، نذر کرده که با یک جانباز ازدواج کند. بههمین دلیل رضا که در تصادف پای خود را از دست داده تصمیم میگیرد خود را به دختر نزدیک کند تا بتواند با وی ازدواج کند. رضا وارد آسایشگاه جانبازان میشود که دختر مدیر آنجاست. رضا با گفتن دروغهای مختلف سعی میکند که دختر به او علاقهمند شود و…