خلاصه داستان: انقلاب شده و کاسبی اِبی(پژمان جمشیدی) و وَلی(بیژن بنفشهخواه)، آنتیک بازهای قبل انقلاب کساد است اما درِ بازِ ضریح پر از پول یک امامزاده، مسیر زندگیشان را تغییر میدهد.
خلاصه داستان: داستان این فیلم دربارهٔ دو دوست به نام بهرام (پژمان جمشیدی) و ساسان (سام درخشانی) است. ساسان در برزیل زندگی کرده و بهرام نیز میخواهد مقیم برزیل شود. برای همین تصمیم میگیرد سرپرستی یک کودک برزیلی به نام دنیل که نام مادر آن لارا است را به عهده بگیرد که و در ازای آن به ساسان پول هنگفتی بدهد. برادر آلیس (نامزد ساسان(گابریلا پتری) به یک گنگستر بزرگ به نام کارلوس بدهکار است و در ازای پول میخواهد آلیس با آن ازدواج کند ساسان هم میخواهد پول بهرام را صرف بدهی همسر خود کند ولی بهرام پولی ندارد در همین حال بهرام در یک قرعه کشی پوشک بچه مبلغ یک میلیون دلار برنده میشود ولی چون به صورت اتفاقی پله ستاره فوتبال جهانی را میزند و فرار میکند تحت تعقیب پلیس برزیل و همینطور افراد کارلوس قرار میگیرد. افراد کارلوس آلیس را میگیرند و بهرام و ساسان برای نجات آلیس دست به دامن دایی هوشنگ یاکوزا یا هوشنگ شمشیری (حمید فرخنژاد) میشوند در نهایت به جزیره تگزاس میروند تا آلیس را نجات دهند ولی خودشان هم گیر میافتند و دایی هوشنگ پلیس را خبر میکند و کارلوس و نوچههایش را دستگیر میکنند و همگی برای در امان بودن از دست کارلوس تصمیم میگیرند به ایران برگردند در نهایت بهرام جایزه بزرگ خود را میگیرد و با هم به ایران میروند. بعد کارلوس پس از آزادی از زندان تصمیم میگیرد که به دنبال آنها به ایران برود.
خلاصه داستان: دختری (سمیرا حسنپور) قرار است برای ادامه تحصیل به کانادا برود و ساعت ۶ صبح پرواز دارد، دوستانش به او زنگ میزنند که یک مهمانی برایش گرفتهاند و او را دعوت کردند و قرار میشود بعد از مهمانی او را به فرودگاه ببرند، اما در حین مهمانی پلیسها به داخل خانه میآیند و همه را دستگیر میکنند اما وی پنهان میشود و در خانه میماند که میفهمد در خانه قفل شده و در خانه گیر افتاده او به برادرش (مهرداد صدیقیان) زنگ میزند تا به او کمک کند در نهایت با هزاران مشکل دختر از خانه خارج میشود و به سمت فرودگاه حرکت میکند اما ساعت از ۶ میگذرد و او از پروازش جا میماند.
خلاصه داستان: کارگری روستایی به نام رسول (با بازی تورج الوند) برای امرار معاش چارهای جز کنار خیابان ایستادن و یافتن کار روزمزدی در خیابانهای شهر ندارد.
خلاصه داستان: سارا (هستی مهدویفر) دختری است که در تعقیب کلاهبرداری بینالمللی به نام عطا مشرقی (مانی حقیقی) به ایران سفر کرده و در این راه با آقازاده ای (امیر مهدی ژوله) آشنا میشود و…