خلاصه داستان: این فیلم با نگارش حسین ترابنژاد و احسان لطفیان برداشتی آزاد از کتاب آپاراتچی.کتر روح الله رشیدی است که رویدادهای آن در اوایل دهه ۶۰ شهر تبریز میگذرد.دلبستگیهای یک نقاشِ ساختمانِ عاشقِ سینما را روایت میکند که با اشتیاق تمام به تولید چند فیلم کوتاه موفق شده و در آرزوی ساختن نخستین فیلم سینمایی خودش است.
خلاصه داستان: امیر و نرگس، دو عاشق هستند. مرد جوان از یک خانواده فقیر است و پس از اخراج از شغل خود به عنوان پیشخدمت، مجبور به پیدا کردن کار در یک جامعه ماهیگیری است. این در حالی است که نرگس از جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار است اما آنها در حال حاضر رابطه خود را مخفی نگه می دارند، ...
خلاصه داستان: بحران پیچیده زندگی کیمیا و فرید که دوازده سال از ازدواجشان میگذرد، جهان زیبای فرزندانشان را بهم میریزد کودکانی که هیچ چیز جز سادگی و مهربانی را در زندگی نمیشناسند.
خلاصه داستان: زیبا، در حال آماده شدن برای عروسی دختر خود است که بهطور اتفاقی اسیر یک باند گانگستری مخوف میشود. او سعی میکند از این بند خود را رها کند. اما وقت زیادی ندارد. چون دخترش نیز بیخبر از همهچیز عازم همانجا است و این اتفاقی است که نباید بیفتد. زیبا برای نجات خود و دخترش میجنگد
خلاصه داستان: یک مرد با بازی اکبر عبدی به زن بدل میشود تا ثروتی عظیمی را به جیب بزند غافل از آن که دست بالای دست بسیار است و علاقهمندان تغییر جنسیت بیش از هر زمان دیگری در کوچه و بازار قابل رویتند.
خلاصه داستان: انقلاب شده و کاسبی اِبی(پژمان جمشیدی) و وَلی(بیژن بنفشهخواه)، آنتیک بازهای قبل انقلاب کساد است اما درِ بازِ ضریح پر از پول یک امامزاده، مسیر زندگیشان را تغییر میدهد.
خلاصه داستان: داستان این فیلم دربارهٔ دو دوست به نام بهرام (پژمان جمشیدی) و ساسان (سام درخشانی) است. ساسان در برزیل زندگی کرده و بهرام نیز میخواهد مقیم برزیل شود. برای همین تصمیم میگیرد سرپرستی یک کودک برزیلی به نام دنیل که نام مادر آن لارا است را به عهده بگیرد که و در ازای آن به ساسان پول هنگفتی بدهد. برادر آلیس (نامزد ساسان(گابریلا پتری) به یک گنگستر بزرگ به نام کارلوس بدهکار است و در ازای پول میخواهد آلیس با آن ازدواج کند ساسان هم میخواهد پول بهرام را صرف بدهی همسر خود کند ولی بهرام پولی ندارد در همین حال بهرام در یک قرعه کشی پوشک بچه مبلغ یک میلیون دلار برنده میشود ولی چون به صورت اتفاقی پله ستاره فوتبال جهانی را میزند و فرار میکند تحت تعقیب پلیس برزیل و همینطور افراد کارلوس قرار میگیرد. افراد کارلوس آلیس را میگیرند و بهرام و ساسان برای نجات آلیس دست به دامن دایی هوشنگ یاکوزا یا هوشنگ شمشیری (حمید فرخنژاد) میشوند در نهایت به جزیره تگزاس میروند تا آلیس را نجات دهند ولی خودشان هم گیر میافتند و دایی هوشنگ پلیس را خبر میکند و کارلوس و نوچههایش را دستگیر میکنند و همگی برای در امان بودن از دست کارلوس تصمیم میگیرند به ایران برگردند در نهایت بهرام جایزه بزرگ خود را میگیرد و با هم به ایران میروند. بعد کارلوس پس از آزادی از زندان تصمیم میگیرد که به دنبال آنها به ایران برود.