خلاصه داستان: در این فیلم زندگی سه دختر با خاستگاههای فکری گوناگون روایت میشود که هر سه به نوعی مجردند و همین میشود که به دل خیابان زده و با حضور در مهمانیها و دورهمیها از مردان انتقام میگیرند
خلاصه داستان: داستان "سال گربه" با محوریت مردی به نام جهانگیر (بهرام افشاری) روایت میشود که در سال گربه متولد شده و نحسی این سال که هر ۱۲ سال یک بار اتفاق میافتد، باعث ایجاد دردسر برای اطرافیانش میشود. بهعلاوه اینکه او علاقه عجیبی هم به شهرت دارد و برای مشهور شدن، حاضر است دست به هر کاری بزند.
خلاصه داستان: در خلاصه قصه این اثر آمده است: «محسن پسر بچهای است که عاشق ابر قهرمانهای فیلمهاست و همیشه تلاش میکند تا با وسایل ابرقهرمانیاش به هرکس و هر چیزی کمک کند. اما در یک اتفاق نادر، محسن با حیوانی مواجه میشود که از گونه حیوانات منقرض شده ایران است. محسن تصمیم میگیرد تا به آن حیوان هم کمک کرده و او را به زادگاهش باز گرداند، اما سفر به دلِ جنگل، نبرد با شکارچیان و رویارویی با حیوانات منقرضشده دیگر، شروع یک ماجرای پیچیده برای محسن است و….»
خلاصه داستان: پس از ماجرای مجسّمههای حاوی کوکائین در قسمت قبلی شروع میشود. جایی که ساسان (سام درخشانی) و بهرام (پژمان جمشیدی) میبایست باقی مجسّمهها را پیدا کنند تا مشکل امنیتی و گروگانگیری برادر آلیس (گابریلا پتری)
خلاصه داستان: فیلمنامه این فیلم سینمایی در ژانر کمدی، رمانتیک، فانتزی؛ اقتباسی آزاد از کتابی نوشته آلن دوباتن است.وقتی سرنوشت برای اولین بار عماد و طوبا را روبهروی هم قرار داد، هر دو خوب میدانستند که عشق بیشتر یک مهارت است تا هیجان و تپش قلب و خارش پوست.
خلاصه داستان: فیلم قصه یک خانواده سه نفره با بازی فرهاد اصلانی، شبنم مقدمی و ملیسا ذاکری است که پس از برنده شدن در لاتاری به آمریکا مهاجرت میکنند. دعوا و مشاجرات فراوان زن و شوهر، باعث جدایی آنها میشود حال آنکه اثرات این مرافعه و آسیبهای طلاق پدر و مادر، تاثیر بسیار بدی روی دختر خانواده میگذارد.
خلاصه داستان: فضای فیلم در سالهای اول بعد از انقلاب و برگرفته از یک ماجرای واقعی است. داستان از آنجایی آغاز میشود که «مهدی» پسر آیتالله مشکاتیان که یکی از مقامات بلندپایهی قوهی قضائیه است، مرتکب قتل میشود، اما از پذیرفتن آن سر باز میزند و اطرافیان پدرش به خاطر «مصلحت» انقلاب، سعی میکنند کسی دیگر را به جای او متهم جلوه دهند.
خلاصه داستان: داستان در مورد زنی است که در سن میانسالی و بعد از سالها تلاش و زحمت برای یک زندگی، متوجه خیانت همسرش میشود و تصمیم میگیرد با برگشتن به شهر زادگاه خود، شیوه زندگی خود را تغییر دهد، اما تغییرات او چندان عامه پسند و مورد تأیید مردم نیست ….
خلاصه داستان: طلا و عطی (آبجی)، مادر و دختری است که سالیان سال است کنار هم زندگی میکنند؛ سالهایی به درازای زندگی آبجی یعنی حدود ۵۰ سال. اما این وضعیت پایدار نیست و روزهای جدایی از راه میرسند. این جدایی در حالی اتفاق میافتد که «آبجی» به دلیل شرایط ویژهای که دارد بسیار وابسته به مادر است و «طلا» در زمان باقی مانده به دنبال امنیتی برای آینده «آبجی» است. آیندهای بدون حضور خودش.