خلاصه داستان: خانواده مهاجر درخانهای قدیمی در دل خیابان فرشته که متعلق به دایی خانواده است زندگی میکنند. هر یک از اعضای خانواده از فضای این خانه به نحوی ارتزاق میکنند. با بازگشت دایی خانواده پس از سالها به همراه عروسش از خارج از کشور به نیت فروش خانه قدیمی خانواده مهاجر را وارد چالش و دردسرهای بزرگی میکند و این خانواده تلاش میکنند، به هر نحوی این خانه را حفظ کنند.
خلاصه داستان: فیلم داستان پروفسوری را روایت میکند که موفق به ساخت یک رستوران شدهاست. رستورانی که در نهایت به یک سفینه تبدیل میشود. حال با ورود چهار نوجوان به قصه و با شیطنت آنان، این سفینه مقداری زودتر از موعد به پرواز درمیآید. سفینه در نهایت به فضا رفته و در یک سرزمین ناشناخته فرود میآید. و نوجوانان به دردسر بزرگی میفتند و راز های عجیبی را کشف میکنند ولی برای حفظ جانشان راز ها را ول میکنند و به زمین باز میگردند.
خلاصه داستان: بنا به اتفاقاتی فرخ (امیر جدیدی) از اداره پلیس اخراج میشود و مجبور است با مشکلاتی همانند جهیزیه خواهرش و مهریه زنش دست و پنجه نرم کند. در همین کشمکشهای زندگی، دخترِ دوستش بهمن (امیر جعفری) که قبلاً همکارش بوده و فردی پولدار است ربوده میشود
خلاصه داستان: داستان یک روحانی به نام حاج آقا یونس دقتی را روایت میکند که به عنوان مسئول عقیدتی یک زندان مشغول به کار است. او در زمانی که با چند زندانی برخورد میکند، درگیر اتفاقات جالبی میشود که زندگی او را تحتتأثیر قرار میدهد...
خلاصه داستان: رحمان (سعید آقاخانی) آبدارچی یک شرکت است و پزشک به او اعلام کردهاست که بهزودی بهعلت سرطان از دنیا خواهد رفت. از اینجهت رحمان فکری به سرش میزند تا از مرگ خود برای خانوادهاش سودی حاصل کند؛ امّا همیشه با بدشانسی روبهرو میشود. او با دوستش انوش (بهرام افشاری) نقشههایی طراحی میکنند که اشکان (محمدرضا گلزار) پسر رئیس شرکت (مهران مدیری)، بلایی سر رحمان بیاورد که خانوادهٔ رحمان با پول دیه، زندگی خوبی داشته باشند.
خلاصه داستان: جلیل و جلال دو برادرند که یکی از آنها در تاکسی اینترنتی و دیگری در استخری به نام بخارست کار میکند. جلیل قصد دارد با پیج اینستاگرامیاش کسب درآمد کند، از این رو دست به گرفتن ویدئوهای دوربین مخفی خطرناک میزند. یکی از این دوربین مخفیها که در استخر گرفته شده، او را در مخمصه بزرگی گرفتار میکند که منجر میشود وارد دردسرهایی شوند…
خلاصه داستان: با آغاز شورش کموله و دموکرات توسط احزاب تجزیه طلب کُرد در سال ۱۳۵۸ از جمله کومله و دموکرات، محمد بروجردی از طرف روح الله خمینی مأموریت مییابد تا بهعنوان فرمانده سپاه پاسداران در کردستان با شورش مقابله کند. این فیلم به بخشی از زندگی محمد بروجردی و شیوه فرماندهی او در کردستان پرداختهاست
خلاصه داستان: یک شرکت مالی و اعتباری به مدیریت «اسدالله کرامت» (با بازی برزو ارجمند) اعلام ورشکستگی میکند. همین موضوع باعث میشود افرادی که سرمایه خود را در این مؤسسه سپرده بودند، مقابل دفتر شرکت تجمع و اعتراض کنند. در پی این بحران، سه تن از طلبکاران به نامهای امیر (مهدی هاشمی)، بهرام (احمد مهرانفر) و جواد (رضا عطاران) نهتنها پول خود را از دست میدهند، بلکه بیخانمان هم میشوند. این سه نفر در ادامه ماجرا در کنار یکدیگر قرار گرفته و اتفاقات تازهای را تجربه میکنند که سرنوشتشان را تحت تأثیر قرار میدهد.