خلاصه داستان: یک زن و شوهر متاهل با تصمیم دشوار روبرو هستند - برای بهبود زندگی فرزند خود با انتقال به کشور دیگر یا ماندن در ایران و مراقبت از والدین رو به وخامت که بیماری آلزایمر دارد.
خلاصه داستان: چند تن از مأمورین پلیس مبارزه با مواد مخدر، به سردستگی صمد (پیمان معادی)، به دنبال فروشندهٔ بزرگ شیشه در تهران، به اسم ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده) هستند.
خلاصه داستان: دوستان جهانگیر (جهان)، به دعوت برادرش بهمن و برای تولد او، که احتمالاً آخرین تولدش او به علت بیماری باشد، دور هم جمع شدهاند. این موقعیت موجب میشود آنها خود و روابطشان را مرور کرده و دربارهٔ زندگی و خودشان (خصوصاً جهانگیر) فکر کنند.
خلاصه داستان: در منطقهای نزدیک البرز و زندان قزل حصار، یک آبادی وجود دارد که مختص فقیران و آشغال جمع کنها، اراذل و اوباش، فروشندگان مواد و افراد به شدت گیر افتاده در تمکن مالی است. شکور، شاهین، شهره و شهروز به همراه پدر و مادرشان، در این آبادی زندگی میکنند. خشونتهای جامعه و مسائل جمعی مواد مخدر به طوری این خانواده را تحتالشعاع قرار دادهاست که این خانواده از هم میپاشد. این داستانها جنایتها و جرمهایی را در دنیای این افراد به وجود میآورد…
خلاصه داستان: در سومین سری از سه گانه پیشونی سفید، ماجرا با به دام افتادن پیشونی سفید توسط اختاپوس آغاز میشود و در این قسمت، قهرمان داستان یعنی میمون به جنگ اختاپوس می رود اما…
خلاصه داستان: مردی توسط یک زن تبهکار کُشته میشود و دو غریبه را به جرم قتل بازداشت میکنند. یکی صدای شلیک گلوله را شنیده اما صحنه قتل را ندیدهاست چون نابیناست. آن یکی هم فقط صحنهٔ قتل را دیده و صدای شلیک گلوله را نشنیده چون ناشنواست. آنها یک صبح تا غروب فرصت دارند که از این مهلکه جان سالم به در ببرند.
خلاصه داستان: پروانه دختری است که پدرش به زندان افتاده و برادرش ایمان که زمانی در مسابقات مردان آهنین جولان میداده حالا یک بدهکار فراری است. او در عطاری پدرش کار میکند و با پدرش در زندان بهطور مخفیانه در ارتباط است. این ارتباط مخفیانه از طریق گوشی یکی از همبندان پدرش یعنی شخصی به نام فرهاد صورت میگیرد. فرهاد و پروانه گهگاه بخاطر برخی مسائل با یکدیگر حرفهای کوتاهی میزنند و در نهایت فرهاد عاشق پروانه میشود و از او میخواهد که به ملاقاتش بیاید و زندگی این دو نفر به یکدیگر گره میخورد و در نهایت این عشق...
خلاصه داستان: داستان یک خواهر و برادر به نامهای «پرویز» و «پرستو» را روایت میکند که خرج خود را از راه سرکیسه کردن خانوادههای پولدار درمیآورند. پرویز با کرایه کردن یک ماشین نعشکش به خانه مردههای پولدار میرود و با دادن آدرس آنها به خواهرش پرستو شرایط کلاهبرداری را مهیا میکند. پرستو بهعنوان همسر دوم متوفی و با یک صیغهنامه جعلی وارد مراسم میشود و با معرفی کردن خود به عنوان همسر مبلغی حقالسکوت دریافت میکند.
خلاصه داستان: بزرگ زاده تاجری پا به سن گذاشته است که شب عید بهانه ای پیش می کشد تا همسرش تنها به مسافرت برود و عید را با هرکس که دوست دارد سپری کند. اما آمدن ناگهانی پسری جوان و ملاقاتش با منشی او همه چیز را بهم می ریزد و از شب عید تا سیزده به در بزرگ زاده را دچار دردسر می کند...
خلاصه داستان: این داستان مردی به نام امیر است که با ارسال پیام متنی اشتباه به همسرش ، که او را در چالش های جبران ناپذیری درگیر می کند ، سوء تفاهم می شود.