خلاصه داستان: داستان در مورد زنی است که در سن میانسالی و بعد از سالها تلاش و زحمت برای یک زندگی، متوجه خیانت همسرش میشود و تصمیم میگیرد با برگشتن به شهر زادگاه خود، شیوه زندگی خود را تغییر دهد، اما تغییرات او چندان عامه پسند و مورد تأیید مردم نیست ….
خلاصه داستان: طلا و عطی (آبجی)، مادر و دختری است که سالیان سال است کنار هم زندگی میکنند؛ سالهایی به درازای زندگی آبجی یعنی حدود ۵۰ سال. اما این وضعیت پایدار نیست و روزهای جدایی از راه میرسند. این جدایی در حالی اتفاق میافتد که «آبجی» به دلیل شرایط ویژهای که دارد بسیار وابسته به مادر است و «طلا» در زمان باقی مانده به دنبال امنیتی برای آینده «آبجی» است. آیندهای بدون حضور خودش.
خلاصه داستان: «دینامیت» روایتگر داستان دو طلبه جوان و همدرس به نامهای هادی و محمد حسین است که در جستوجوی خانهای برای سکونت در تهران هستند. آنها پس از مدتی موفق به اجاره آپارتمانی در شمال شهر میشوند؛ آپارتمانی که در آن همسایگانی ساکناند که سبک زندگی و عقایدشان بهکلی با این دو طلبه در تعارض است. همسایه ساکن در یکی از واحدها پسری به نام اکبر است که امورات زندگیاش از فروش مشروبات الکلی و مواد مخدر میگذرد......
خلاصه داستان: اسماعیل (بهرام افشاری)، سعید (هادی کاظمی) و صفا (ایمان صفا) که عضو گروه موسیقی بلک داگز هستند، برای معروفیت و موفقیت تلاش میکنند. اسماعیل (ملقب به اسی) دنبال اجرا جلوی شاه است؛ اما صفا گرایش چپ دارد و با سرودن ترانههای اعتراضی سعی میکند محبوبیتی بین مردم کسب کند؛ ولی به زندان میافتند....
خلاصه داستان: جاوید یک جوان هفده ساله است که سالها پیش والدین خود را از دست داده است و هیچ کس جز خواهر ناتنی خود آتهه و عشق او ابرا ندارد. زندگی جاوید پس از ملاقات بهمن و همسرش تال تغییر می کند.
خلاصه داستان: فیلم بی رؤیا داستان زوج جوانی است به نام رؤیا (طناز طباطبایی) و بابک (صابر ابر) که قصد مهاجرت از ایران را دارند. دو هفته پیش از مهاجرت رؤیا با دختری بینام و نشان (شادی کرم رودی) مواجه میشود. حضور دختر در زندگی آنها به اتفاقاتی عجیب منجر شده و به تدریج هویت رؤیا دچار دگرگونی میشود. معمای هویت رؤیا با حضور بیشتر دختر در بطن زندگی او و بابک، کامل و کاملتر میشود تا جایی که …
خلاصه داستان: تصور در بستر فانتزی و خیالگونه، ماجرای یک رانندهٔ تاکسی جوان را روایت میکند که هر شب مسافران زن با چهرهای مشابه را سوار میکند و داستانهایشان را میشنود. پسر جوان، عاشق یک خانم شیرینیپز میشود؛ اما در ابراز عشق خود به او ناتوان است. به همین خاطر شروع به خیالپردازی دربارهٔ او میکند و فضاهایی خالی در داستان فیلم ایجاد میشود که پر کردن آنها بر عهدهٔ تصور مخاطب است.
خلاصه داستان: راحله(الناز شاکردوست)به همراه همسرش علی (هوتن شکیبا) و دختر کوچکش در یکی از محلههای حاشیهای تهران زندگی میکنند. شوهر خواهر علی، جلال(بهرام رادان) فردی است که یک کسب و کار خانگی را برای خانمهای محله ایجاد کرده است. او فردی هیز است و نگاه ناصوابی نسبت به راحله دارد. رفتارهای او و مزاحمتهایش برای راحله باعث میشود و حرفهایی پشت سر او در محل ایجاد شود و…
خلاصه داستان: داستان، خانوادهای روستایی را روایت میکند که به عنوان سرایدار قرار است برای ۶ ماه از یک ویلا نگهداری کنند. چاوش، صاحب ویلا، قرار است برای دانشگاه رفتن دخترش ۶ ماه در خارج از ایران زندگی کند و ویلا را به یونس (پژمان جمشیدی) و همسرش (ریما رامینفر) میسپارد و آنها با ۳ فرزندشان به ویلا نقل مکان میکنند. اما برادرزن یونس (رضا عطاران) با ورود به خانه داستانهایی را رقم میزند...