خلاصه داستان: وزارت فرهنگ و هنر در سال ۱۳۱۰ تصمیم به تشکیل کانون بانوان گرفته تا با تشکلهای مشابه رقابت و سپس آن ها را حذف کند. میرزا محمود زنبورکچی کارمند عالیرتبه اداره سجل احوال، دعوت می شود تا در کنار دلبرجان تاجرباشی مسئولیت انتخاب اعضا و سپس فعالیت کانون را بر عهده بگیرد و …
خلاصه داستان: وزارت فرهنگ و هنر در سال ۱۳۱۰ تصمیم به تشکیل کانون بانوان گرفته تا با تشکلهای مشابه رقابت و سپس آن ها را حذف کند. میرزا محمود زنبورکچی کارمند عالیرتبه اداره سجل احوال، دعوت می شود تا در کنار دلبرجان تاجرباشی مسئولیت انتخاب اعضا و سپس فعالیت کانون را بر عهده بگیرد و …
خلاصه داستان: فرزاد در زندان بیش از هر زمان دیگری تحت فشار قرار میگیرد. بیرون از زندان، تلاشها برای آزادی او به نقطه حساسی رسیده. در همین حال، شخصی که تا این لحظه در سایه مانده بود، وارد ماجرا میشود و با افشای رازی مهم، مسیر داستان را در جهتی تازه قرار میدهد…
خلاصه داستان: فرزاد در زندان با شرایطی روبهرو میشود که او را به مرز فروپاشی میبرد. دشمنان قدیمی نزدیکتر شدهاند. بیرون از زندان، تلاش برای آزادی او شدت میگیرد، اما یک مانع جدی، مسیر را سختتر از قبل میکند. در همین حال، شخصی که همه فکر میکردند از ماجرا کنار رفته، دوباره وارد بازی میشود…
خلاصه داستان: فرزاد همچنان در زندان است و شرایط برای او سختتر از قبل شده. بیرون از زندان، دوستان و خانوادهاش تلاش میکنند راهی برای آزادی او پیدا کنند، اما موانع یکی پس از دیگری سر راهشان قرار میگیرد. در همین حین، تنشها بالا میگیرد و رازهایی آشکار میشود که ماجرا را پیچیدهتر میکند...
خلاصه داستان: گروه با حقیقتی روبهرو میشود که دیگر نمیتوان آن را نادیده گرفت. در حالی که امید به نجات در حال از بین رفتن است، یک انتخاب سرنوشتساز مسیر همه را تغییر میدهد، اما آیا هنوز راهی برای فرار باقی مانده است؟
خلاصه داستان: گروه که حالا در موقعیتی پرتنش گرفتار شده، متوجه میشود که اتفاقات اخیر تصادفی نبودهاند. رازهای بیشتری آشکار میشود، رازهایی که شاید برخی ترجیح میدهند برای همیشه پنهان بمانند. در همین حال، اعتماد میان اعضای گروه متزلزل شده و ترس، جای دوستیهای قدیمی را میگیرد…
خلاصه داستان: اوضاع برای گروه پیچیدهتر از قبل میشود. آنها که حالا خود را در موقعیتی غیرقابل پیشبینی میبینند، تلاش میکنند راهی برای خروج از این بنبست پیدا کنند، اما هر قدمی که برمیدارند، انگار بیشتر در تاریکی فرو میروند. در همین حال، یک تصمیم ناگهانی، مسیری را پیش رویشان قرار میدهد که دیگر راه بازگشتی از آن نیست…
خلاصه داستان: سفر دوستانه به مسیری ناشناخته کشیده میشود و حال و هوای شاد ابتدای راه، جای خود را به تردید و اضطراب میدهد. فرزاد که بیش از بقیه حس خطر میکند، سعی دارد اتفاقات عجیب را کنار هم بگذارد، اما چیزی که کشف میکند، بیشتر از آنچه تصور میکرد، نگرانکننده است. در همین حین، اختلافات قدیمی میان برخی از اعضای گروه دوباره سر باز میکند و یک تصمیم اشتباه، آنها را در موقعیتی قرار میدهد که بازگشتی از آن ممکن نیست…
خلاصه داستان: گروهی از دوستان قدیمی که در تهران به اجرای موسیقی خیابانی مشغولاند، تصمیم میگیرند سفری به دل کویر داشته باشند. در ابتدا، همه چیز پر از هیجان و لحظات شاد است، اما کمکم اتفاقات غیرمنتظرهای رخ میدهد که جو سفر را تغییر میدهد. شخصیتها یکی پس از دیگری در موقعیتهایی قرار میگیرند که آنها را به چالش میکشد و رازهایی را که مدتها پنهان بوده، آشکار میکند. اما این تازه شروع ماجراست…